سالها پيش دو دوست با هم به جنگ رفتهبودن. در يه عمليات گروهاني كه دو دوست در اون ميجنگيدند مجبور به عقب نشيني ميشه. در حين عقب نشيني يكي از دوستها زخمي ميشه و توي سنگري كه زير آتش دشمن بود گير ميافته. آتش دشمن آنقدر شديد و بيامان بود كه هيچ كس جرأت نميكنه براي نجات دوست سرباز زير آتش دشمن بره. سرباز پيش فرماندهاشون ميره و از اون تقاضا ميكنه كه اجازه بده اون دنبال دوست زخمياش بره. فرمانده به اون ميگه، دنبال دوستت رفتن بيفايدهاس، چون احتمالش زياده قبل از رسيدن به دوستت خودت هم كشته بشي، تازه امكان اينكه دوستت زير اون آتش زنده باشه خيلي كمه، اگه هم تو بهش برسي نميتوني اون رو از اونجا نجات بدي. سرباز گفت كه همه اينها رو ميدونه، ولي چون قول داده هيچ وقت همديگر رو تنها نگذارن، بايد پيش دوستش برگرده. با اصرار زياد سرباز فرمانده اجازه ميده سرباز پيش دوستش بره.
وقتي ساعتها بعد نيروي كمكي ميرسه گروهان دوباره به سنگرهاي خودشون بر ميگردن، سرباز رو پيدا ميكنن كه به شدت زخمي شده، و با اينكه بيهوشه جسد دوستش رو كه شهيد شده تو بغلش گرفته. چند ساعت بعد، سرباز در بيمارستان بيدار ميشه. فرمانده عصباني بالاي سرش حاضر ميشه و بهش ميگه، من ميدونستم اينطوري ميشه، تو تا دم مرگ ميري و دوستت رو هم نميتوني نجات بدي. سرباز جواب ميده، ولي وقتي من به دوستم رسيدم اون زنده بود، حتي قبل از شهيد شدن يه جمله هم تونست بگه، بخاطر همين، با همه اينها من اصلاً پشيمون نيستم كه پيش دوستم برگشتم.
چيزي نمونده بود كه فرمانده ديونه بشه! از دست اين آدمهاي احساساتي! آخه چه جملهاي ممكنه يه آدم قبل از مرگش بگه كه به اين همه زحمت و زخمي شدن و تا لب مرگ رفتن بيارزه؟ چه جملهاي؟ ها؟ سرباز جواب داد:” دوستم به من گفت ميدونستم ميآيي، ما به هم قول داده بوديم.”
چقدر خوشقولي كار سختيه. همهاش دردسره. آدمهاي خوش قول همه زندگي و وقتشون رو صرف قولهاشون ميكنن. به نظر شما اصلاً ميارزه، خوش قول بود؟ ولي من ميگم ميارزه، چراش خيلي معلومه. شايد فقط يه بار در عمرتون زخمي و نزديك به مرگ توي يه سنگر زير آتيش دشمن افتاده باشين. تو اون موقعيت دلتون نميخواد قبل از مردن يكي از دوستاتون رو ببينيد؟ من كه فكر ميكنم يه عمر خوشقولي به همون يه بار ميارزه!
قول دادن يعني قبول مسؤليت. يعني مسؤليت يه كار رو از گردن ديگري باز كني، ببندي به گردن خودت. وقتي قول ميدي، تعهد ميكني كه قدرت انجام يه كاري رو داري و ميتوني اون كار رو كمال و تمام انجام بدي. نميتونين تعهد كنين؟ يه كار ديگه ميشه كرد. به هيچ كس، هيچ قولي نديم. خودش يه راهيه.
من يه دوست دارم، كه هر وقت با هر كسي كه قرار ميگذاره، سر ساعت سر قرارش حاضر ميشه. اون به خودش قول داده، كه هيچ وقت سر قرارش دير حاضر نشه. بعضي وقتها دوستاش ساعتها اونو توي خيابون، سر قرار معطل ميكنن. ولي اون آدم خوشقوليه، امكان نداره با آدمهايي كه حتي هميشه اونو سر قرار ميكاري بدقولي كنه. سالها اين سر قرار رفتن دوست ما باعث خنده و تفريح بقيه دوستها بود. بارها و بارها اين دوستمون رو ديدهبوديم كه زير آفتاب منتظر وايستاده، و كلي تفريح كرده بوديم. ولي حالا، بعد از سالها هر كي با اين دوسمتومون قرار ميگذاره، حتماً سر ساعت، سر قرار حاضر ميشه. دو حالت بيشتر وجود نداره، يا كسي حاضر نيست با آدم خوشقول بدقولي كنه، يا خوشقولي مسريه! شايد هم هردوش.
خوشقولي مثل يه جور بيمه ميمونه. آدمها قول خودشون رو نگه ميدارن تا وقتي ديگران هم بهشون قول دادن، پاي بند باشن. ولي خوشقولي اينقدرا هم راحت نيست. آدم خوشقول، بايد بدونه دقيقاً چه كاري ازش برميآد. چه كاري ازش بر نميآد. بايد از خودش مطمئن باشه، اعتماد به نفس داشته باشه. بايد مدتها تمرين كرده باشه، والا يه شبه نميشه، خوشقول شد، حتي اگه با صميم قلب هم بخواييد يه شبه نميشه. ولي راستي ميارزه كه اينقدر زحمت كشيد؟ آره ميارزه، چون اين آخرش نيست. زندگي توي دنيايي كه همه به قولهاشون پايبندن، خيلي راحتتره. حداقلش، لازم نيست سر قرار ساعتها منتظر دوستتاتون وايستيد!
شما شبها راحت ميخوابين؟ چطوري؟ اگه يه دفعه، خونهتون آتيش بگيره چي؟ اگه يه دفعه دزد به شما حمله كنه چي؟ شما راحت ميخوابين چون يه آدمهايي هستن كه قول دادن اگه خونهتون آتيش گرفت، اونجا باشن و شما رو نجات بدن. شما راحت ميخوابين، چون يه كسايي قول دادن، اگه دزد به خونهتون اومد، بيان و شما رو نجات بدن. شما هم حتماً به مردم قولهايي دادين. اگه معلم هستين، شما قول دادين، بچههاشون رو خوب تربيت كنين. اگه پزشك هستين، قول دادين هميشه سركارتون حاضر باشيد و مواظب جون اونها باشيد. شما خوب ميخوابيد؟ خوشقول نيستيد؟ پس اصلاً چطوري ميخوابيد؟!
وقتي ساعتها بعد نيروي كمكي ميرسه گروهان دوباره به سنگرهاي خودشون بر ميگردن، سرباز رو پيدا ميكنن كه به شدت زخمي شده، و با اينكه بيهوشه جسد دوستش رو كه شهيد شده تو بغلش گرفته. چند ساعت بعد، سرباز در بيمارستان بيدار ميشه. فرمانده عصباني بالاي سرش حاضر ميشه و بهش ميگه، من ميدونستم اينطوري ميشه، تو تا دم مرگ ميري و دوستت رو هم نميتوني نجات بدي. سرباز جواب ميده، ولي وقتي من به دوستم رسيدم اون زنده بود، حتي قبل از شهيد شدن يه جمله هم تونست بگه، بخاطر همين، با همه اينها من اصلاً پشيمون نيستم كه پيش دوستم برگشتم.
چيزي نمونده بود كه فرمانده ديونه بشه! از دست اين آدمهاي احساساتي! آخه چه جملهاي ممكنه يه آدم قبل از مرگش بگه كه به اين همه زحمت و زخمي شدن و تا لب مرگ رفتن بيارزه؟ چه جملهاي؟ ها؟ سرباز جواب داد:” دوستم به من گفت ميدونستم ميآيي، ما به هم قول داده بوديم.”
چقدر خوشقولي كار سختيه. همهاش دردسره. آدمهاي خوش قول همه زندگي و وقتشون رو صرف قولهاشون ميكنن. به نظر شما اصلاً ميارزه، خوش قول بود؟ ولي من ميگم ميارزه، چراش خيلي معلومه. شايد فقط يه بار در عمرتون زخمي و نزديك به مرگ توي يه سنگر زير آتيش دشمن افتاده باشين. تو اون موقعيت دلتون نميخواد قبل از مردن يكي از دوستاتون رو ببينيد؟ من كه فكر ميكنم يه عمر خوشقولي به همون يه بار ميارزه!
قول دادن يعني قبول مسؤليت. يعني مسؤليت يه كار رو از گردن ديگري باز كني، ببندي به گردن خودت. وقتي قول ميدي، تعهد ميكني كه قدرت انجام يه كاري رو داري و ميتوني اون كار رو كمال و تمام انجام بدي. نميتونين تعهد كنين؟ يه كار ديگه ميشه كرد. به هيچ كس، هيچ قولي نديم. خودش يه راهيه.
من يه دوست دارم، كه هر وقت با هر كسي كه قرار ميگذاره، سر ساعت سر قرارش حاضر ميشه. اون به خودش قول داده، كه هيچ وقت سر قرارش دير حاضر نشه. بعضي وقتها دوستاش ساعتها اونو توي خيابون، سر قرار معطل ميكنن. ولي اون آدم خوشقوليه، امكان نداره با آدمهايي كه حتي هميشه اونو سر قرار ميكاري بدقولي كنه. سالها اين سر قرار رفتن دوست ما باعث خنده و تفريح بقيه دوستها بود. بارها و بارها اين دوستمون رو ديدهبوديم كه زير آفتاب منتظر وايستاده، و كلي تفريح كرده بوديم. ولي حالا، بعد از سالها هر كي با اين دوسمتومون قرار ميگذاره، حتماً سر ساعت، سر قرار حاضر ميشه. دو حالت بيشتر وجود نداره، يا كسي حاضر نيست با آدم خوشقول بدقولي كنه، يا خوشقولي مسريه! شايد هم هردوش.
خوشقولي مثل يه جور بيمه ميمونه. آدمها قول خودشون رو نگه ميدارن تا وقتي ديگران هم بهشون قول دادن، پاي بند باشن. ولي خوشقولي اينقدرا هم راحت نيست. آدم خوشقول، بايد بدونه دقيقاً چه كاري ازش برميآد. چه كاري ازش بر نميآد. بايد از خودش مطمئن باشه، اعتماد به نفس داشته باشه. بايد مدتها تمرين كرده باشه، والا يه شبه نميشه، خوشقول شد، حتي اگه با صميم قلب هم بخواييد يه شبه نميشه. ولي راستي ميارزه كه اينقدر زحمت كشيد؟ آره ميارزه، چون اين آخرش نيست. زندگي توي دنيايي كه همه به قولهاشون پايبندن، خيلي راحتتره. حداقلش، لازم نيست سر قرار ساعتها منتظر دوستتاتون وايستيد!
شما شبها راحت ميخوابين؟ چطوري؟ اگه يه دفعه، خونهتون آتيش بگيره چي؟ اگه يه دفعه دزد به شما حمله كنه چي؟ شما راحت ميخوابين چون يه آدمهايي هستن كه قول دادن اگه خونهتون آتيش گرفت، اونجا باشن و شما رو نجات بدن. شما راحت ميخوابين، چون يه كسايي قول دادن، اگه دزد به خونهتون اومد، بيان و شما رو نجات بدن. شما هم حتماً به مردم قولهايي دادين. اگه معلم هستين، شما قول دادين، بچههاشون رو خوب تربيت كنين. اگه پزشك هستين، قول دادين هميشه سركارتون حاضر باشيد و مواظب جون اونها باشيد. شما خوب ميخوابيد؟ خوشقول نيستيد؟ پس اصلاً چطوري ميخوابيد؟!