كامپيوتر
ميخواد باورتون بشه يا نه، ولي من يكي رو ميشناسم كه ميتونه صد رقم در صد رقم رو، تو يه چشم به هم زدن ضرب كنه، تقسيم كنه، جمع كنه و بعد اگه دلتون بخواد، همه رو از هم كم كنه! تازه اين همة كاري كه ميتونه بكنه نيست. ميتونه چند هزار صفحه رو تو يه جايي فقط قد يه كف دست يادداشت كنه و وقتي ميخواد چيزي رو از تو اون چند هزار صفحه پيدا كنه، قبل از اينكه شما يه پلك بزنين پيداش كرده. يه روز بامن بياين و امتحانش كنين. وقتي خسته ميشين براتون يه سرگرمي با نمك جور ميكنه تا يه چند ساعتي مشغول باشين. اگه دوست نداشته باشين يه لطيفه دست اول چيني براتون دست و پا ميكنه كه حسابي بخندين. اگه هوس كنين آهنگ گوش كنين، يه آهنگ قشنگ براتون ميخونه. در مورد هر چي سؤال داشته باشين، از اندازه قد لويي آرمسترانگ گرفته تا جديدترين درمان كمردرد يه جورايي كمكتون ميكنه كه به جواب برسين. مصرف برقش هم زياد نيست! ببخشيد يادم رفت بهتون بگم: ايني كه بهتون معرفي كردم آدم نيست. يه دستگاهه. يه كامپيوتره!
اگه از يه كامپيوتر اين همه كار بر ميآد پس چرا هر كسي يه كامپيوتر براي خودش نميخره؟ شايد فكر كنين چون خيلي گرونه همه كامپيوتر نميخرن! شايد به خاطر اينه كه فكر ميكنن كار كردن باهاش خيلي سخته؟ شايد كامپيوتر نميخرن، چون نميدونن كامپيوتر به دردشون ميخوره يا نه! صبر كنين ببينيم مردم خودشون چي ميگن.
ما دوتا حياط انورتر يه همسايه داريم كه بعض شما نباشه خانم خانهدار متشخص و محترميه. يه روز هراسان اومد خونه ما به خانم والده ما گفت: شما كه پسرتون اهل علم و ادب و هنره-البته اون گفت!-اين خبر رو شنيده؟ بعد يه روزنامه گذاشت رو ميز خونه ما رفت. تو روزنامه نوشته بود: هر كسي تا سال 2000 استفاده از كامپيوتر را ياد نگيرد بيسواد به حساب ميآيد. خوب البته با اينكه ما باور نكرديم ولي يه هوا كه به سال 2000 نزديك شديم خودمون رو جمع و جور كرديم و گواهينامه سيكل و ديپلممون رو با خودمون همه جا ميبرديم، كه نكنه يه دفعه وسط چهارراه تو خيابون يه سؤال كامپيوتر ازمون بكنن و ما بلد نباشيم. اونوقت چطور بايد اثبات ميكرديم كه ما با سواديم.
اما خانم همسايه ما هيچ جوري نميتونست تحمل كنه كه بهش بگن بيسواد، براي همين هم هر طوري بود يه پولي جور كرد و يه كامپيوتر دست اول و مدل بالا خريد. از اون روز خودش و شوهرش هر روز با هم ديگه نيم ساعت دستگاهشون رو روشن ميكردن، مينشستن جلوش، نگاهش ميكردن و از محسناتش تعريف ميكردن.از رنگش و صداش و … بعداز يه هفته يه روز تو اخبار گفتن كه يه ويروسي اومده به كامپيوترها حمله كرده. از اون روز از ترس اينكه نكنه از كامپيوترشون مرض بگيرن، ديگه كامپيوترشون رو روشن هم نميكردن، همينطور خاموش مينشستن جلوش و ازش تعريف ميكردن. اونها زياد از كامپيوترشون استفاده نكردن، ولي خوبيش اينه كه تا حالا كه كلي از سال 2000 هم گذشتيم، هيچ كس به اونها نگفته بيسواد. البته به من هم كه كامپيوتر نخريدم نگفته! اما … نميدونم به شما كسي نگفته؟
بابا كوتاه بيا خاله خانم! من كي گفتم كامپيوتر به درد خانمهاي خانهدار نميخوره! من گفتم كسي كه نميدونه با كامپيوترش ميخواد چيكار كنه باهاش هيچ كاري نميكنه. ولي اگه يكي … چرا اينجوري ميگم يه مثال براتون ميزنم. همين خاله خانم خودمون. خاله خانوم ما روابط زياد خوبي با تكنولوژي امروزي نداشت. از تمام وسايل صوت و تصويري فقط روزي دو ساعت برنامه آشپزي تلويزيون رو تماشا ميكرد، كه اونهم تازگيها كمتر توجهش رو جلب ميكرد چون خاله خانم همه اين فوت وفنها رو كهنه كردهبود. يه روزي يكي از بچههاش بردش پاي كامپيوتر، از توي يه برنامه آشپزي هفت قاره، يه دستور طبخ غذاي مكزيكي نشونش داد. خاله خانوم اول چپچپ نگاه ميكرد، ولي بعداً كه غذا رو پخت يه نگاه مهربونتر به كامپيوتر بچهها انداخت. چند تا دستور طبخ ديگه رو كه امتحان كرد ديگه مشتري دائمي شد. غذاهاي خاله خانوم رو همه قبول داشتن ولي حالا غذاهايي از خاله خانوم ميخوردن كه تو هيچ جاي ايران نديدهبودن. يه روز خاله خانوم تو برنامههاي بچهها يه جعبهاي پيدا كرد كه روش عكس عليدائي بود. برنامه رو كه راه انداخت، كلي عكس و فيلم و مصاحبه از فوتباليستهاي مورد علاقهاش ديد. تازه به قول خودش خوبيش اين بود كه برعكس تلويزيون، اين يكي افسارش دست خودش بود. اينترنت كه وارد معركه شد، ديگه كسي نميتونست خاله خانوم رو از پاي كامپيوتر بلند كنه. خاله خانوم هر روز همه روزنامههاي صبح و عصر رو از روي شبكه ميگرفت و بدون اينكه حتي تا سر كوچه براي خريدنشون بره همه رو ميخوند. با همه اهل فاميل هم كه تو شهرا و كشوراي دور از ما بودن نامه پراكني الكترونيك پيدا كرده بود. ديگه از كوچيك و بزرگ خبرهاي دست اول و نو و كهنه فاميل و دنيا رو از خاله خانم ميگيرن. بر عكس قبلنا كه به خاطر زانو دردش از همه ديرتر خبر ميشد، حالااز همه زودتر همه چيز رو ميفهمه. راستي خاله خانوم، اگه امروز سري به اينترنت زدي، ميشه نيگاه كني ببيني برنامه ما، فردا چه ساعتي قراره پخش بشه؟
اگه به اين سادگيه كه ميگين، پس اين همه حرف و حديث چيه؟ سيستم عامل چيه؟ اتوكد يعني چي؟ آفيس چيكار ميكنه؟ ويندوز يعني چي؟ يعني من بايد اين همه چيز مشكل رو بلد باشم؟اولاً معلومه كه نه! ثانياً اين چيزا كه زياد مشكل نيست. ثالثاً ... معلومه كه هر كاري زحمت داره! بيزحمت كه نميشه! حرف آخر. اگه فهميدين كه از كامپيوتر چي ميخوايين، باقي كار راحته، نترسين و برين جلو. مطمئن باشين كه ميتونين. شغل شما هرچي كه هست، كار كردن با اين دستگاه سختتر از بقيه كارهايي كه شما ميكنين نيست!
ميخواد باورتون بشه يا نه، ولي من يكي رو ميشناسم كه ميتونه صد رقم در صد رقم رو، تو يه چشم به هم زدن ضرب كنه، تقسيم كنه، جمع كنه و بعد اگه دلتون بخواد، همه رو از هم كم كنه! تازه اين همة كاري كه ميتونه بكنه نيست. ميتونه چند هزار صفحه رو تو يه جايي فقط قد يه كف دست يادداشت كنه و وقتي ميخواد چيزي رو از تو اون چند هزار صفحه پيدا كنه، قبل از اينكه شما يه پلك بزنين پيداش كرده. يه روز بامن بياين و امتحانش كنين. وقتي خسته ميشين براتون يه سرگرمي با نمك جور ميكنه تا يه چند ساعتي مشغول باشين. اگه دوست نداشته باشين يه لطيفه دست اول چيني براتون دست و پا ميكنه كه حسابي بخندين. اگه هوس كنين آهنگ گوش كنين، يه آهنگ قشنگ براتون ميخونه. در مورد هر چي سؤال داشته باشين، از اندازه قد لويي آرمسترانگ گرفته تا جديدترين درمان كمردرد يه جورايي كمكتون ميكنه كه به جواب برسين. مصرف برقش هم زياد نيست! ببخشيد يادم رفت بهتون بگم: ايني كه بهتون معرفي كردم آدم نيست. يه دستگاهه. يه كامپيوتره!
اگه از يه كامپيوتر اين همه كار بر ميآد پس چرا هر كسي يه كامپيوتر براي خودش نميخره؟ شايد فكر كنين چون خيلي گرونه همه كامپيوتر نميخرن! شايد به خاطر اينه كه فكر ميكنن كار كردن باهاش خيلي سخته؟ شايد كامپيوتر نميخرن، چون نميدونن كامپيوتر به دردشون ميخوره يا نه! صبر كنين ببينيم مردم خودشون چي ميگن.
ما دوتا حياط انورتر يه همسايه داريم كه بعض شما نباشه خانم خانهدار متشخص و محترميه. يه روز هراسان اومد خونه ما به خانم والده ما گفت: شما كه پسرتون اهل علم و ادب و هنره-البته اون گفت!-اين خبر رو شنيده؟ بعد يه روزنامه گذاشت رو ميز خونه ما رفت. تو روزنامه نوشته بود: هر كسي تا سال 2000 استفاده از كامپيوتر را ياد نگيرد بيسواد به حساب ميآيد. خوب البته با اينكه ما باور نكرديم ولي يه هوا كه به سال 2000 نزديك شديم خودمون رو جمع و جور كرديم و گواهينامه سيكل و ديپلممون رو با خودمون همه جا ميبرديم، كه نكنه يه دفعه وسط چهارراه تو خيابون يه سؤال كامپيوتر ازمون بكنن و ما بلد نباشيم. اونوقت چطور بايد اثبات ميكرديم كه ما با سواديم.
اما خانم همسايه ما هيچ جوري نميتونست تحمل كنه كه بهش بگن بيسواد، براي همين هم هر طوري بود يه پولي جور كرد و يه كامپيوتر دست اول و مدل بالا خريد. از اون روز خودش و شوهرش هر روز با هم ديگه نيم ساعت دستگاهشون رو روشن ميكردن، مينشستن جلوش، نگاهش ميكردن و از محسناتش تعريف ميكردن.از رنگش و صداش و … بعداز يه هفته يه روز تو اخبار گفتن كه يه ويروسي اومده به كامپيوترها حمله كرده. از اون روز از ترس اينكه نكنه از كامپيوترشون مرض بگيرن، ديگه كامپيوترشون رو روشن هم نميكردن، همينطور خاموش مينشستن جلوش و ازش تعريف ميكردن. اونها زياد از كامپيوترشون استفاده نكردن، ولي خوبيش اينه كه تا حالا كه كلي از سال 2000 هم گذشتيم، هيچ كس به اونها نگفته بيسواد. البته به من هم كه كامپيوتر نخريدم نگفته! اما … نميدونم به شما كسي نگفته؟
بابا كوتاه بيا خاله خانم! من كي گفتم كامپيوتر به درد خانمهاي خانهدار نميخوره! من گفتم كسي كه نميدونه با كامپيوترش ميخواد چيكار كنه باهاش هيچ كاري نميكنه. ولي اگه يكي … چرا اينجوري ميگم يه مثال براتون ميزنم. همين خاله خانم خودمون. خاله خانوم ما روابط زياد خوبي با تكنولوژي امروزي نداشت. از تمام وسايل صوت و تصويري فقط روزي دو ساعت برنامه آشپزي تلويزيون رو تماشا ميكرد، كه اونهم تازگيها كمتر توجهش رو جلب ميكرد چون خاله خانم همه اين فوت وفنها رو كهنه كردهبود. يه روزي يكي از بچههاش بردش پاي كامپيوتر، از توي يه برنامه آشپزي هفت قاره، يه دستور طبخ غذاي مكزيكي نشونش داد. خاله خانوم اول چپچپ نگاه ميكرد، ولي بعداً كه غذا رو پخت يه نگاه مهربونتر به كامپيوتر بچهها انداخت. چند تا دستور طبخ ديگه رو كه امتحان كرد ديگه مشتري دائمي شد. غذاهاي خاله خانوم رو همه قبول داشتن ولي حالا غذاهايي از خاله خانوم ميخوردن كه تو هيچ جاي ايران نديدهبودن. يه روز خاله خانوم تو برنامههاي بچهها يه جعبهاي پيدا كرد كه روش عكس عليدائي بود. برنامه رو كه راه انداخت، كلي عكس و فيلم و مصاحبه از فوتباليستهاي مورد علاقهاش ديد. تازه به قول خودش خوبيش اين بود كه برعكس تلويزيون، اين يكي افسارش دست خودش بود. اينترنت كه وارد معركه شد، ديگه كسي نميتونست خاله خانوم رو از پاي كامپيوتر بلند كنه. خاله خانوم هر روز همه روزنامههاي صبح و عصر رو از روي شبكه ميگرفت و بدون اينكه حتي تا سر كوچه براي خريدنشون بره همه رو ميخوند. با همه اهل فاميل هم كه تو شهرا و كشوراي دور از ما بودن نامه پراكني الكترونيك پيدا كرده بود. ديگه از كوچيك و بزرگ خبرهاي دست اول و نو و كهنه فاميل و دنيا رو از خاله خانم ميگيرن. بر عكس قبلنا كه به خاطر زانو دردش از همه ديرتر خبر ميشد، حالااز همه زودتر همه چيز رو ميفهمه. راستي خاله خانوم، اگه امروز سري به اينترنت زدي، ميشه نيگاه كني ببيني برنامه ما، فردا چه ساعتي قراره پخش بشه؟
اگه به اين سادگيه كه ميگين، پس اين همه حرف و حديث چيه؟ سيستم عامل چيه؟ اتوكد يعني چي؟ آفيس چيكار ميكنه؟ ويندوز يعني چي؟ يعني من بايد اين همه چيز مشكل رو بلد باشم؟اولاً معلومه كه نه! ثانياً اين چيزا كه زياد مشكل نيست. ثالثاً ... معلومه كه هر كاري زحمت داره! بيزحمت كه نميشه! حرف آخر. اگه فهميدين كه از كامپيوتر چي ميخوايين، باقي كار راحته، نترسين و برين جلو. مطمئن باشين كه ميتونين. شغل شما هرچي كه هست، كار كردن با اين دستگاه سختتر از بقيه كارهايي كه شما ميكنين نيست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر