روزي يه شاگرد ميره پيش يه استاد بزرگ كه راه و رسم زندگي از اون ياد بگيره، در محضر استاد، شاگرد ساكت و با ادب ميشينه. استاد از شاگرد ميپرسه:” از خودت صحبت كن” شاگرد شروع ميكنه به تعريف كردن از خودش و كارهايي كه كرده. شاگرد بلا انقطاع حرف ميزنه و ميگه و ميگه. استاد بلند ميشه و ميره يه فنجون بر ميداره و شروع ميكنه به ريختن چاي. شاگرد حرف ميزنه و استاد هم همانطور چاي درفنجان ميريزه تا جايي كه چاي از سر فنجان سر ريز ميكنه و روي زمين سرازير ميشه. شاگرد داد ميزنه: ” استاد فنجون پر شده، ديگه جا براي چايي نداره” استاد بهش جواب ميده:” كاملاً درسته، تو هم مثل اين فنجون از خودت پر شدي! چطور از من راه و رسم زندگي ميخواي، وقتي كه به اندازه يه فنجون خالي به من جا نميدي؟” شما فنجوناتون چطوره؟ پره يا خالي؟
شما ميدونين فرق غيور و مغرور چيه؟ فرق بيغيرت و با غيرت چيه؟ فرقشون رو نميدونم ولي هم آدماي مغرور و هم آدماي بيغيرت اعصاب منو خورد ميكنن. ميگين چرا؟ دو تا مثال براتون ميآرم.
گفتم: من يه دوستي دارم كه خيلي خوب تار ميزنه، گفت: ميشناسمش، صداي تارش عين بازار مسگراست، ولي اتفاقاً من تار زدنم معروفه.
گفتم: يه كسي رو ديدم كه خيلي با سواد بود، گفت: ميدونم كي رو ميگي، اون شعور نداره، ولي تو شهر همه با سوادا ميآن از من درس ميگيرن.
گفتم: يه جاي با صفا نشون بده بريم، گفت: از خونه من باصفا تر كجا؟
گفتم: يه پسر خوب خانواده دار ميشناسم، گفت: پسر خالم اينها رو ميگي؟ ديگه هيچي نگفتم، گفت: نميدونم چرا هر كي پيش من ميشينه، اينقدر تحت تأثير من قرار ميگيره كه از زبون ميافته!
به اون يكي گفتم: چه نشستي، ريختن دارن دوستات رو ميزنن. گفت: اه، چرا به پليس زنگ نزدين.
گفتم: بابا يه كاري بكن، مادرت از حال رفت، گفت: مگه آدرس داداش اكبرم رو نداري اومدي اينجا؟
گفتم: حمله كردن، نصف خرمشهر رو گرفتن، بايد بريم كمك. گفت: خرمشهر به اون گرمي رو ميخواستن چيكار؟
ديگه از دستش حوصلهام سر رفت. گفتم: من ميذارمت و ميرم. گفت: بيزحمت در هم پشت سرت ببند!
آدم غيور، فروتنه، ميدونه چقدر چيز ميدونه، ميدونه چقدر كار ازش برميآد. هر وقت كه بهش نياز بشه، نميگه چه كارهايي بلده. هركاري بلده انجام ميده. آدم غيور، مبارزه ميكنه بدون اينكه رجز بخونه. از يه بچه هفت ساله تا پير مرد هفتاد ساله ميتونه درس بگيره. اين كارها رو ميتونه بكنه چون غرورشو شكسته، با غيرت شده. مثال؟ خود شما! شمايي كه چندين سال جلوي متجاوزا رو گرفتين و مثل يه آدم غيور شهادت رو به اسارت ترجيح دادين.
آدم مغرور فكر ميكنه، خيلي ميدونه. فكر ميكنه خيلي ازش برميآد، ولي هيچ وقت هيچ كاري نميكنه. چون خيال ميكنه هر چي كار تو دنيا هست براي اون كم و پسته. آدم مغرور نميتونه از هيچ كس هيچي ياد بگيره، چون خيال ميكنه هيچ كس چيزي بلد نيست كه يادش بده. از همه بدتر اينه كه آدم مغرور خودش نميدونه كه مغروره. خلاصه آدم مغرور يه فنجونه كه خودش رو از خودش پر كرده و جا براي هيچ چيز ديگهاي نداره. حتي يه قطره از خودش!؟
باباش ميگفت، من به داشت پسري مثل تو مغرورم. رئيس جمهور ميگه، كشور ما به داشتن مردمي مثل شما مغروره. مردم ميگن، ما به داشتن يه چنين كشتيگيرهايي مغروريم! اين ديگه چه جورشه، خودشون ميگن ما مغروريم؟ آخه چرا اين جور غرور خوبه، اون جورش بده؟ غروري كه نشونه خودخواهي نيست، نه تنها بد نيست، خيلي هم پسنديدهاست. اين غرور خوبه، چون منشاء خير شده. تكرار كردنش هم خيلي خوبه چون باعث ميشه، همه تشويق بشن و باز هم خير پيش بياد. بهتون نگفته بودم؟ ما مردم غيوري هستيم.
اما غرور بد، اينش بده كه هر موقعي تو هر سن و سالي ممكنه كه به خودمون و زندگيمون مغرور بشيم. نشنيدين ميگن فلاني از موقعي كه فلان موفقيت رو به دست آورده، مغرور شده؟ حتي اگه به خودمون خيلي خيلي هم مطمئن باشيم، ممكنه پامون بلغزه و غرور گرفتارمون كنه. بعدش، آدم گرفتار غرور در جا ميزنه، سالهاي سال بدون اينكه پيشرفتي كنه، خودش با پيشرفتهاي كهنه خودش مشغول ميشه و نميفهمه كه گرفتاره. همه دوستها و آشناهاش رو از دست ميده، چون كسي حاظر نيست به آدم مغرور كمك كنه، كسي حاضر نيست تحملش كنه. تا اينكه خودش با خودش تنها ميمونه! و همين بدترين مجازات براي آدم مغروره.
شما مغرور نيستيد؟ اگه هميشه خودتون رو با بهتر از خودتون مقايسه ميكنيد، نه مغرور نيستيد ! اگه با اينكه همه ازتون تعريف ميكنن باز هم دلتون ميخواد چيز ياد بگيريد، نه! اگه يكي ازتون تعريف و تمجيد كرد و شما خجالت كشديد. نه! اگه هنوز دوستاتون با كمال ميل با شما معاشرت ميكنن، نه! و اگه ضعفهاي خودتون رو ميشناسيد و دلتون ميخواد اونها رو از بين ببريد، بدونيد كه ”نه! شما مغرور نيستيد”
شما ميدونين فرق غيور و مغرور چيه؟ فرق بيغيرت و با غيرت چيه؟ فرقشون رو نميدونم ولي هم آدماي مغرور و هم آدماي بيغيرت اعصاب منو خورد ميكنن. ميگين چرا؟ دو تا مثال براتون ميآرم.
گفتم: من يه دوستي دارم كه خيلي خوب تار ميزنه، گفت: ميشناسمش، صداي تارش عين بازار مسگراست، ولي اتفاقاً من تار زدنم معروفه.
گفتم: يه كسي رو ديدم كه خيلي با سواد بود، گفت: ميدونم كي رو ميگي، اون شعور نداره، ولي تو شهر همه با سوادا ميآن از من درس ميگيرن.
گفتم: يه جاي با صفا نشون بده بريم، گفت: از خونه من باصفا تر كجا؟
گفتم: يه پسر خوب خانواده دار ميشناسم، گفت: پسر خالم اينها رو ميگي؟ ديگه هيچي نگفتم، گفت: نميدونم چرا هر كي پيش من ميشينه، اينقدر تحت تأثير من قرار ميگيره كه از زبون ميافته!
به اون يكي گفتم: چه نشستي، ريختن دارن دوستات رو ميزنن. گفت: اه، چرا به پليس زنگ نزدين.
گفتم: بابا يه كاري بكن، مادرت از حال رفت، گفت: مگه آدرس داداش اكبرم رو نداري اومدي اينجا؟
گفتم: حمله كردن، نصف خرمشهر رو گرفتن، بايد بريم كمك. گفت: خرمشهر به اون گرمي رو ميخواستن چيكار؟
ديگه از دستش حوصلهام سر رفت. گفتم: من ميذارمت و ميرم. گفت: بيزحمت در هم پشت سرت ببند!
آدم غيور، فروتنه، ميدونه چقدر چيز ميدونه، ميدونه چقدر كار ازش برميآد. هر وقت كه بهش نياز بشه، نميگه چه كارهايي بلده. هركاري بلده انجام ميده. آدم غيور، مبارزه ميكنه بدون اينكه رجز بخونه. از يه بچه هفت ساله تا پير مرد هفتاد ساله ميتونه درس بگيره. اين كارها رو ميتونه بكنه چون غرورشو شكسته، با غيرت شده. مثال؟ خود شما! شمايي كه چندين سال جلوي متجاوزا رو گرفتين و مثل يه آدم غيور شهادت رو به اسارت ترجيح دادين.
آدم مغرور فكر ميكنه، خيلي ميدونه. فكر ميكنه خيلي ازش برميآد، ولي هيچ وقت هيچ كاري نميكنه. چون خيال ميكنه هر چي كار تو دنيا هست براي اون كم و پسته. آدم مغرور نميتونه از هيچ كس هيچي ياد بگيره، چون خيال ميكنه هيچ كس چيزي بلد نيست كه يادش بده. از همه بدتر اينه كه آدم مغرور خودش نميدونه كه مغروره. خلاصه آدم مغرور يه فنجونه كه خودش رو از خودش پر كرده و جا براي هيچ چيز ديگهاي نداره. حتي يه قطره از خودش!؟
باباش ميگفت، من به داشت پسري مثل تو مغرورم. رئيس جمهور ميگه، كشور ما به داشتن مردمي مثل شما مغروره. مردم ميگن، ما به داشتن يه چنين كشتيگيرهايي مغروريم! اين ديگه چه جورشه، خودشون ميگن ما مغروريم؟ آخه چرا اين جور غرور خوبه، اون جورش بده؟ غروري كه نشونه خودخواهي نيست، نه تنها بد نيست، خيلي هم پسنديدهاست. اين غرور خوبه، چون منشاء خير شده. تكرار كردنش هم خيلي خوبه چون باعث ميشه، همه تشويق بشن و باز هم خير پيش بياد. بهتون نگفته بودم؟ ما مردم غيوري هستيم.
اما غرور بد، اينش بده كه هر موقعي تو هر سن و سالي ممكنه كه به خودمون و زندگيمون مغرور بشيم. نشنيدين ميگن فلاني از موقعي كه فلان موفقيت رو به دست آورده، مغرور شده؟ حتي اگه به خودمون خيلي خيلي هم مطمئن باشيم، ممكنه پامون بلغزه و غرور گرفتارمون كنه. بعدش، آدم گرفتار غرور در جا ميزنه، سالهاي سال بدون اينكه پيشرفتي كنه، خودش با پيشرفتهاي كهنه خودش مشغول ميشه و نميفهمه كه گرفتاره. همه دوستها و آشناهاش رو از دست ميده، چون كسي حاظر نيست به آدم مغرور كمك كنه، كسي حاضر نيست تحملش كنه. تا اينكه خودش با خودش تنها ميمونه! و همين بدترين مجازات براي آدم مغروره.
شما مغرور نيستيد؟ اگه هميشه خودتون رو با بهتر از خودتون مقايسه ميكنيد، نه مغرور نيستيد ! اگه با اينكه همه ازتون تعريف ميكنن باز هم دلتون ميخواد چيز ياد بگيريد، نه! اگه يكي ازتون تعريف و تمجيد كرد و شما خجالت كشديد. نه! اگه هنوز دوستاتون با كمال ميل با شما معاشرت ميكنن، نه! و اگه ضعفهاي خودتون رو ميشناسيد و دلتون ميخواد اونها رو از بين ببريد، بدونيد كه ”نه! شما مغرور نيستيد”
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر