تعاون

مي‌گن قديما، يه پرنده‌اي بوده كه سه تا سر داشته. روزي اين پرنده سه سر در حال پرواز بوده. سري كه از همه تيزبين تر بوده مي‌گه: ” من اونجا روي زمين يه علف خوراكي مي‌بينم.” همه سرها با هم تصميم مي‌گيرن كه برن و علف رو بخورن، نزديكتر كه مي‌شن، سري كه تيز‌بين بوده، مي‌بينه اون علف، يه جور علف سمي‌يه، و هر كي اونو بخوره مي‌ميره. ولي پيش خودش مي‌گه:” من به بقيه نمي‌گم كه اين علف سمي‌يه‌، اگه دو تا سر ديگه اون علف رو بخورن و تلف بشن، از اين به بعد من هر چي علف گير مي‌آرم مي‌تونم خودم تنها بخورم.” سري كه از همه عاقلتر بوده، فرياد مي‌زنه كه اون علف رو نخورين!‌ ولي سري كه از همه قويتر بود، پيش خودش فكر مي‌كنه!” اينها مي‌خوان من صبر كنم تا خودشون علف رو بخورن” به يك حمله دو تاي ديگه رو كنار مي‌زنه و علف سمي رو مي‌خوره … پرنده سه سر، جابه جا مي‌افته و مي‌ميره! هر سه سر با هم مي‌ميرن چون يه بدن بيشتر نداشتن!
تو اداره ما سخترين كارهاي اداره رو من مي‌كنم. آخه من چرا بايد با چهار تا آدم بي‌استعداد كار كنم؟ من از همه همكارام واردترم، كارم از همه بهتره. من مي‌تونم به تنهايي مشهورتر و پولدارتر بشم. چرا بايد تجربه‌هايي كه براشون زحمت كشيدم در اختيار اونا قرار بدم؟ چرا؟ اگه يك نفر يه همچين سؤالهايي از شما بكنه چي بهش جواب مي‌دين؟ نمي‌دونيد؟ جوابش خيلي ساده‌است. بهش بگيد:”چون يه دست صدا نداره!”
من كه اينجا وايسادم و شما صدا و تصوير من رو مي‌بينين، در واقع من نيستم، من صد نفرم كه اينجا وايستادم. يكي صداي منو ضبط مي‌كنه، يكي تصوير منو مي‌گيره، يكي قبلاً اين اتاق رو مرتب كرده كه بشه ازش فيلمبرداري كرد … كه هر كدوم از اونها سالها براي كار خودشون زحمت كشيدن و تو كارشون استادند. اگر من مي‌خواستم همه اينكارها رو خودم بكنم مي‌دونيد چند سال وقت احتياج داشتم. حالا اگه يكي از اين افراد درست كار نكنه، اونوقته كه ممكنه صداي منو بد و گوشخراش مي‌شنوين، ممكنه صورت منو كج و معوج ببينين. اگه اينطوري شد. بزنين يه كانال ديگه. حق داريد!
تعاون فقط مال مهندسها و صنعتگرا نيست! مال همه ماست. تعاون رو بايد از تو خونه ياد گرفت. از سر سفره خانواده. مگه مي‌شه يه خانواده بدون همكاري و تعاون همه افرادش بگرده؟ احتياجي نيست كه صنعت يا تجارت بدوني كه بتوني در يه خانواده زندگي كني. بايد قبول كني كه سهم خودت از كارها رو انجام بدي. اونوقته كه كلي كار ياد مي‌گيري. انوقته كه همه معلم هم مي‌شن و چيزهايي به هم ياد مي‌دن كه تو هيچ دانشگاه و مدرسه‌اي نمي‌شه ياد گرفت. آره فقط تو خانواده مي‌شه تعاون رو ياد گرفت.
يه فيلمبردار، يه كارگردان با يه چهره‌پرداز كه هر سه تا دلشون مي‌خواد كارهاي سينمايي بكنن. اينها مي‌تونن كنار هم مثل يه تعاوني كار كنن؟ اگه با هم توافق دارند،چرا كه نه. يه پزشك يه داروساز با يه تكنسين آزمايشگاه كه هر سه تاشون دلشون مي‌خواد بيماري مردم رو معالجه كنن. اينها چطور؟ از اين بهتر نمي‌شه.
سه تا خانوم خانه‌دار كه هر سه‌تاشون دوست دارن شعر بگن و شعر بخونن. ده تا دانش‌آموز كه همگي دوست دارن روزنامه ديواري درست كنن!
شما چطور؟ از چي خوشتون مي‌آد؟ دوست داريد در اون زمينه كار كنين؟ كس ديگه‌اي هم مي‌شناسيد كه مثل شما باشه؟ آره؟! پس چرا نشستيد داريد تلويزيون تماشا مي‌كنين؟ خداحافظ!

هیچ نظری موجود نیست: