وقتي دو سالته، ميتوني قايم موشك بازي كني. يه هوا كه بزرگتر ميشي از گرگم به هوا و ليله بازي لذت ميبري. وسطي و هفت سنگ مال بچههاي بزرگتره. زو چون نفس زيادي ميخواد هر كسي نميتونه بازيش كنه. گل كوچيك با توپ دولايه رو تا وقتي خيلي بزرگ ميشي هم ميتوني بازي كني. بعدش چي؟ همه بازيها رو بايد بذاري كنار؟ بزرگترا هيچ بازي براي خودش ندارن؟
خوب يادم ميآد، روز اولي كه رفتم كودكستان، خانم معلم كودكستان به من گفت: برو با بچهها بازي كن! بچهها رو نزن! هر چي رو ريختي جمع كن! منم رفتم و حسابي بازي كردم. غير از چيزهايي كه خانم معلم به من گفت خيلي چيزاي ديگه هم، توي بازي ياد گرفتم. ياد گرفتم هر چي دارم با ديگران تقسيم كنم. ياد گرفتم تقلب نكنم. ياد گرفتم چيزي كه مال خودم نيست، برندارم. ياد گرفتم، اگه به كسي ضربهاي زدم ازش معذرت بخوام. فرق بين دوست و دشمن و رقيب رو فهميدم. ياد گرفتم تلاش يعني چي و پيروزي يعني چي. ياد گرفتم فدا كاري كنم. هر چي كه براي زندگي، تا آخر عمر لازم داشتم تو همون بازيهاي كودكستان ياد گرفتم. پيش خودتون بمونه، بقيه تحصيلاتم زياد به دردم نخورد.
آخه تا حالا ديديد كسي رو بخاطر اينكه ندونه چطوري معادله دو مجهولي رو حل ميكنن بندازن زندان؟ ولي آدمهايي كه تقلب ميكنن ميرن زندان. آدمهايي كه بلد نيستن فداكاري كنن آخر سر با همسرشون دعواشون ميشه، ولي هيچ كس با همسرس سر قانون اول نيوتن دعواش نميشه. ميشه؟ برام تعجبه مگه اين آدما تو بچگي بازي نميكردن؟ مگه يادشون نميآد وقتي تقلب ميكردن از بازي ميانداختنشون بيرون، مگه يادشون نميآد وقتي كسي تو بازي هواي همبازيهاش رو نداشته باشه، ديگه توي ياركشي هيچكس اونو بر نميداره. اگه اين چيزا رو همه بلدن، پس چرا هنوز بعضيها هنوز ميرن زندان؟ شايد توي بچگي خوب بازي نكردن. يا به قدري كه لازم بوده از بازيها چيز ياد نگرفتن.
ميگه تحملم تموم شده، ديگه نميتونم تحملش كنم. ميخوام طلاق بگيرم. آخه بابا مگه تا حالا زو بازي نكرده؟ نميدونه كسي كه نيمه كاره ول كنه ميسوزه و بايد بره تنها يه گوشه بشينه؟ ميگه من وقت ندارم پشت چراغ قرمز وايستم. آخه مگه تا حالا ليله بازي نكرده؟ نميدونه نبايد پاشو بذاره روي خط؟ ميگه من تون كنكور از رو دست پهلو دستيام نيگاه كردم. آخه مگه تا حالا قايم موشك بازي نكرده؟ نميدونه وقتي چشم ميذاره نبايد از لاي دستش يواشكي ديد بزنه؟ ميگه من وقتي پول لازم دارم ميرم به زور از مردم ميگيرم. مگه تا حالا كشبازي نكرده؟ آخه كشبازي كه زوري نيست، بايد تمرين كنه ياد بگيره! اصلاً ميدونين چيه؟ صبر كنين، يعني يه دقيقه موچم … اينا اصلاً بازي بلد نيستن. همهشون جرزنن! ما اصلاً با اين جور آدما بازي نميكنيم. حالا موچم در!
اگه يهبار بزني روي دكمةدسته بازي اونوقت، دو دور دسته رو بگردونيش، ميپره بالا يه لگد ميزنه تو صورت حريف. بايد اينقدر بزني كه بميره! بعدش بايد بدويي مسلسل رو برداري. دستتو كه همينطور نگه داري روي دكمه ميتونه رگبار ببندي همه رو بكشي. همه رو كه كشتي، در باز ميشه، ميري مرحله بعد! نه بابا نترسين! نميخوام بانك بزنم، اين دستورالعمل يه بازي كامپيوتريه. يه ذره خشنه، يه خورده هم آدم رو عصباني ميكنه، چشماي آدم هم آخرش قرمز ميشه و ميسوزه، ازش هيچي هم نميشه ياد گرفت. ولي ديگه هيچ اشكالي نداره. نه همه وقتم رو با اين هدر نميدم. ده ساعت كه از اينا بازي كنم، يه دست هم با كامپيوتر شطرنج بازي ميكنم كه هوشم زياد شه! اه! خودتون گفتين بازي خوبه. چرا مسخرهام ميكنين؟
چه خوب ميشد اگه همه ما توي بازيهامون تقلب نميكرديم. چه خوب ميشد اگه همه ما مثل بچهها بازي ميكرديم. چه خوب ميشد كه همه بلد بودند از هر جا اسباب بازيهاشون رو بر ميدارند دوباره بذارن سر جاش، اسباب بازي ديگران رو بياجازه برندارن. چه خوب بود كسي توي ليله، پاش روي خط نميرفت. چه خوب بود همه تحمل داشتن ده دقيقه زو بكشن. چه خوب بود همه وقتي چشم ميذاشتن از لاي دستاشون يواشكي نيگاه نميكردن. چه خوب بود جر زن به جرش ميرسيد.
قايم موشك،گرگم به هوا، هفت سنگ، ، ليله، وسطي، الك دولك، زو، كشبازي، گانيه، خرپليس. چه خوب بود خود ما، بچههاي ما اين بازيها رو درست ياد گرفته بودن، درست بازي ميكردن.
خوب يادم ميآد، روز اولي كه رفتم كودكستان، خانم معلم كودكستان به من گفت: برو با بچهها بازي كن! بچهها رو نزن! هر چي رو ريختي جمع كن! منم رفتم و حسابي بازي كردم. غير از چيزهايي كه خانم معلم به من گفت خيلي چيزاي ديگه هم، توي بازي ياد گرفتم. ياد گرفتم هر چي دارم با ديگران تقسيم كنم. ياد گرفتم تقلب نكنم. ياد گرفتم چيزي كه مال خودم نيست، برندارم. ياد گرفتم، اگه به كسي ضربهاي زدم ازش معذرت بخوام. فرق بين دوست و دشمن و رقيب رو فهميدم. ياد گرفتم تلاش يعني چي و پيروزي يعني چي. ياد گرفتم فدا كاري كنم. هر چي كه براي زندگي، تا آخر عمر لازم داشتم تو همون بازيهاي كودكستان ياد گرفتم. پيش خودتون بمونه، بقيه تحصيلاتم زياد به دردم نخورد.
آخه تا حالا ديديد كسي رو بخاطر اينكه ندونه چطوري معادله دو مجهولي رو حل ميكنن بندازن زندان؟ ولي آدمهايي كه تقلب ميكنن ميرن زندان. آدمهايي كه بلد نيستن فداكاري كنن آخر سر با همسرشون دعواشون ميشه، ولي هيچ كس با همسرس سر قانون اول نيوتن دعواش نميشه. ميشه؟ برام تعجبه مگه اين آدما تو بچگي بازي نميكردن؟ مگه يادشون نميآد وقتي تقلب ميكردن از بازي ميانداختنشون بيرون، مگه يادشون نميآد وقتي كسي تو بازي هواي همبازيهاش رو نداشته باشه، ديگه توي ياركشي هيچكس اونو بر نميداره. اگه اين چيزا رو همه بلدن، پس چرا هنوز بعضيها هنوز ميرن زندان؟ شايد توي بچگي خوب بازي نكردن. يا به قدري كه لازم بوده از بازيها چيز ياد نگرفتن.
ميگه تحملم تموم شده، ديگه نميتونم تحملش كنم. ميخوام طلاق بگيرم. آخه بابا مگه تا حالا زو بازي نكرده؟ نميدونه كسي كه نيمه كاره ول كنه ميسوزه و بايد بره تنها يه گوشه بشينه؟ ميگه من وقت ندارم پشت چراغ قرمز وايستم. آخه مگه تا حالا ليله بازي نكرده؟ نميدونه نبايد پاشو بذاره روي خط؟ ميگه من تون كنكور از رو دست پهلو دستيام نيگاه كردم. آخه مگه تا حالا قايم موشك بازي نكرده؟ نميدونه وقتي چشم ميذاره نبايد از لاي دستش يواشكي ديد بزنه؟ ميگه من وقتي پول لازم دارم ميرم به زور از مردم ميگيرم. مگه تا حالا كشبازي نكرده؟ آخه كشبازي كه زوري نيست، بايد تمرين كنه ياد بگيره! اصلاً ميدونين چيه؟ صبر كنين، يعني يه دقيقه موچم … اينا اصلاً بازي بلد نيستن. همهشون جرزنن! ما اصلاً با اين جور آدما بازي نميكنيم. حالا موچم در!
اگه يهبار بزني روي دكمةدسته بازي اونوقت، دو دور دسته رو بگردونيش، ميپره بالا يه لگد ميزنه تو صورت حريف. بايد اينقدر بزني كه بميره! بعدش بايد بدويي مسلسل رو برداري. دستتو كه همينطور نگه داري روي دكمه ميتونه رگبار ببندي همه رو بكشي. همه رو كه كشتي، در باز ميشه، ميري مرحله بعد! نه بابا نترسين! نميخوام بانك بزنم، اين دستورالعمل يه بازي كامپيوتريه. يه ذره خشنه، يه خورده هم آدم رو عصباني ميكنه، چشماي آدم هم آخرش قرمز ميشه و ميسوزه، ازش هيچي هم نميشه ياد گرفت. ولي ديگه هيچ اشكالي نداره. نه همه وقتم رو با اين هدر نميدم. ده ساعت كه از اينا بازي كنم، يه دست هم با كامپيوتر شطرنج بازي ميكنم كه هوشم زياد شه! اه! خودتون گفتين بازي خوبه. چرا مسخرهام ميكنين؟
چه خوب ميشد اگه همه ما توي بازيهامون تقلب نميكرديم. چه خوب ميشد اگه همه ما مثل بچهها بازي ميكرديم. چه خوب ميشد كه همه بلد بودند از هر جا اسباب بازيهاشون رو بر ميدارند دوباره بذارن سر جاش، اسباب بازي ديگران رو بياجازه برندارن. چه خوب بود كسي توي ليله، پاش روي خط نميرفت. چه خوب بود همه تحمل داشتن ده دقيقه زو بكشن. چه خوب بود همه وقتي چشم ميذاشتن از لاي دستاشون يواشكي نيگاه نميكردن. چه خوب بود جر زن به جرش ميرسيد.
قايم موشك،گرگم به هوا، هفت سنگ، ، ليله، وسطي، الك دولك، زو، كشبازي، گانيه، خرپليس. چه خوب بود خود ما، بچههاي ما اين بازيها رو درست ياد گرفته بودن، درست بازي ميكردن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر